سحر از دامن نرجس ، برآمد نوگلى زیبا
|
گلى کز بوى دلجویش ، جهان پیر شد برنا
|
زهى سروى که الطافش ، فکنده سایه بر عالم
|
زهى صبحى که انفاسش ، دمیده روح در اعضا
|
سپیده دم ز دریاى کرم برخواست امواجى
|
که عالم غرق رحمت شد، از آن مواج روح افزا
|
به صبح نیمه شعبان تجلّى کرد خورشیدى
|
که از نور جبینش شد، منوّر دیده زهرا
|
چه مولودى که همتایش ندیده دیده گردون
|
چه فرزندى که مانندش ، نزاده مادر دنیا
|
به صولت تالى حیدر، به صورت شبه پیغمبر
|
به سیرت مظهر داور، ولىّ والى والا
|
قدم در عرصه عالم ، نهاده پاک فرزندش
|
که چِشم آفرینش شد، ز نورش روشن و بینا
|
به پاس مقدم او شد، مزیّن عالم پائین
|
ز نور طلعت او شد، منوّر عالم بالا
|
چو گیرد پرچم (انّا فتحنا)، در کف قدرت
|
لواى نصرت افرازد، بر این نُه گنبد خضراء
|
شها چشم انتظاران را، ز هجران جان به لب آمد
|
بتاب اى کوکب رحمت ، بر افکن پرده از سیما
|
تو گر عارض بر افروزى ، جهان شود روشن
|
تو گر قامت برافرازى ، قیامت ها شود برپا
|
تو گر لشگر برانگیزى ، سپاه کفر بُگریزد
|
تو گر از جاى برخیزى ، نشیند فتنه و غوغا
|
بیا اى کشتى رحمت ، که دریا گشت طوفانى
|
چو کشتیبان توئى ، ما را چه غم از جنبش دریا
|
خوش آن روزى که برخیزد، ز کعبه بانگ جاء الحقّ
|
خوش آن روزى که برگیرد، حجاب از چهره زیبا |
نوشته شده توسط : مریم
نظر دوستان [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ